سلام خدای من
باز هم امدم ،این بار هم پراز دردم،بگو مثل همیشه میدانم ،ولی تنها تویی که مثل همیشه اغوش برایم میگشایی و برای امدن پیش تو تنها نیاز به دلیل ندارم،فقط کافی است بخواهم،خدای من چقدر بی عقلم که هر دری را میزنم جز در خانه تو!چقد ربی عقلم....
هه دیشب خندیدم به خودم،چرا که تورا دربین ابرهای اسمان می جستم!هرچه نگاه میکردم هیچ نبود...خیره میشد بازهم هیچ...مغرورانه توقع بی جا داشتم....میگفتم چرا وقتی صدایت میکنم ابرهارا برایم نمیشکافی!!چرا دنیا زیر وزبر نمیشود!!چراا
چقدر بی عقلم....
چرا که نمیدانستم تو درابرها نیستی تو درنفس هایم جاری شده ای تو جزیی از منی در منی ومن چه بیهوده به دوردست ها خیره شده ام
نظرات شما عزیزان: